md.appm50.ir

کد خبر: ۲۹۵۳۱۰
تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱۴۰۳ - ۲۱:۵۸

ستارگان شهریور 1320

 
 
کامران پورعباس
حمله شوروی و بریتانیا به ایران 
در جریان جنگ جهانی دوم
جنگ جهانی دوم با حمله آلمان نازی به لهستان در روز ۹ شهریور ۱۳۱۸ هجری شمسی آغاز شد و دو روز بعد انگلستان و فرانسه با اعلان رسمی جنگ به آلمان، مهیب‌ترین جنگ تاریخ را آغاز کردند. جنگ جهانی دوم شش سال به طول انجامید.
اندکی پس از آغاز دومین جنگ جهانی، نخست‌وزیر وقت ایران، طی دو اعلامیه رسمی بیطرفی ایران را ابراز داشت. اما این بیطرفی در ظاهر بود و رضاشاه سیاست نزدیکی به آلمان هیتلری را دنبال می‌کرد و آلمان هم در صدد ایجاد یک ستون پنجم نیرومند در ایران بود. نفوذ در اداره راه‌آهن، راه‌های هوائی و چند مرکز حیاتی صنعتی برای این کشور موقعیت مهمی در ایران به وجود آورده بود.
در ۲۵ مرداد ۱۳۲۰، سفرای انگلستان و شوروی در تهران با تسلیم یادداشتی به دولت ایران، از فعالیت اتباع آلمانی در ایران ابراز نگرانی کرده و درخواست خویش دایر بر تقلیل تعداد اتباع آلمانی در ایران و اخراج آنها از ایران را تکرار کردند.
شوروی، بریتانیا و آمریکا، پس از ائتلاف بر ضدهیتلر، تصمیم گرفتند ایران را پل پیروزی خود قرار دهند و از امکاناتش به نفع خود استفاده کنند. سیاست‌های رضاشاه مبنی بر طرفداری از آلمان هیتلری و همچنین موقعیت استراتژیک ایران، ابرقدرت‌ها را به طمع انداخت.
دولت‌های متخاصم بی‌توجه به موضع رسمی و بیطرفی ایران در جنگ جهانی دوم و به بهانه حمایت باطنی رضاشاه از هیتلر، به ایران حمله کردند. 
3 شهریور 1320، سفرای بریتانیا و شوروی، طی صحبت با نخست‌وزیر وقت ایران، خبر از حمله متفقین به ایران دادند. چند ساعت بعد نیروهای شوروی و انگلیس تجاوز به ایران را آغاز کردند.
نیروهای شوروی از هوا و زمین و دریا در شمال و شرق به ایران یورش بردند. همزمان با حمله ارتش سرخ، نیروهای زمینی و دریایی بریتانیا از عراق و خلیج‌فارس پیشروی خود را به داخل مرزهای ایران شروع کردند.
در پی حمله نیروهای متفقین به ایران، ارتش رضاشاهی بیش از هشتاد ساعت (اندکی بیش از سه روز)، تاب نیاورد و با فرار فرماندهان، نیروهای متخاصم بیش از پیش در خاک ایران پیشروی کردند و شمال ایران توسط روس‌ها و جنوب توسط انگلیسی‌ها به سرعت اشغال شد.
پس از اشغال خاک ایران توسط متفقین، رضاشاه به اجبار از سلطنت کناره‌گیری کرد و با نظر انگلیس به جزیره موریس تبعید شد. 25 شهریور ماه سالروز تبعید رضا خان از ایران و جایگزینی پسرش محمدرضا به‌عنوان شاه جدید ایران توسط انگلستان است. این شاه غاصب(رضا پهلوی) با اموال و ثروتهای دزدی ایران را ترک کرد و به این ترتیب دوران بیست‌ساله اختناق و خودکامگی و خونخواریهای رضا پهلوی به پایان رسید.
اشغال بخشهایی از ایران توسط شوروی و انگلیس، شش سال به طول انجامید. این اشغال شش ساله حاصلی جز ویرانی و توقف صنایع نوپا و طرحهای عمرانی کشور، قحطی، تجاوز و نابودی برای ایران در بر نداشت. 
در پی حمله قشون روس و انگلیس به ایران، تمامیت ارضی و حاکمیت سیاسی کشور زیر سؤال رفت و ایران تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ نتوانست خود را از قید و بند قدرت‌های سلطه‌گر برهاند.
از نظر اقتصادی، منابع نفتی کشورمان غارت شد و کمبود و بحران غذایی و شیوع انواع بیماریهای واگیر و غیرواگیر در کشور به اوج رسید. 
مردم ایران در وضعیتی که دولت ایران فاقد هرگونه قدرت برای حمایت از آنان بود، دست به شورشها و اعتراضهایی زدند که توسط نیروهای اشغالگر سرکوب شد.
از هم پاشیدنِ ارتش پرمدعای رضاخانی در چند ساعت
رضاشاه به ارتش 127 هزار نفری ایران بسیار امیدوار بود و می‌بالید. حدود ۲ دهه هزینه‌های سنگین از بودجه ملی ایران برای این ارتش شده بود و تبلیغات بلندآوازه رضاخانی درباره قدرت نظامی ایران، گوش جهانیان را پر کرده بود. جدیدترین جنگ‌افزارها و تسلیحات برای تجهیز ارتش ایران از کشورهای مختلف خریداری شده بود و رضا پهلوی ادعای تدارک ارتشی مدرن داشت.
اما این ارتشِ پر دبدبه و کبکبه، در برابر تجاوز متفقین در شهریور 1320 واکنش چندان جدی از خود نشان نداد و به سرعت متلاشی شد و طی چند ساعت از هم پاشید. فرماندهان و امرای ارتش از اماکن نظامی‌گریختند و به تبعیت از آنها، نیروهای تحت امرشان نیز محل خدمت را ترک کردند.
دلایل مختلفی برای متلاشی شدن فوریِ ارتش رضاشاه در برابر تهاجم دشمنان ذکر شده است.
شاید بتوان گفت یکی از دلایل اصلی شکست ارتش در این بزنگاه مهم تاریخی، مشکلات سازمانی و ساختاری آن با وجود ظاهر فریبنده و تبلیغات فراوان بود. در واقع در دورن خود ارتش نیز این احساس وجود داشت که تأسیس این نهاد به‌ظاهر مدرن و پرسروصدا خروجی چندانی ندارد. سازمان لشکرها حتی برای زمان صلح نیز به صورت مناسبی سازماندهی نشده بود و به جای آنکه لشکرهای مرزی کشور تقویت شوند، لشکرهای مرکز کشور تقویت و تسلیح می‌شدند. علاوه‌بر اینها نیروهای ایرانی روش کار با برخی تسلیحات پیشرفته موجود را بلد نبودند.فساد در ارتش نیز بیداد می‌کرد. فساد زیادی در نظام اداری و تشکیلاتی ارتش وجود داشت. این مسئله هم در سطوح بالای ارتش و هم در سطوح پایین آن قابل مشاهده بود.
عامل دیگری که سبب شد ارتش شاهنشاهی نتواند در مقابل دشمن مقاومت داشته باشد، ترس نیروهای نظامی ایران از نیروهای دو ابرقدرت روس و انگلستان بود. ترس کاذب و عدم اعتماد به نفسی در ارتش به‌وجود آمده بود که توان نظامی ایران یارای مقابله با قدرت‌های جهانی را ندارد و متحمل شکست خواهد شد. 
اما مهم‌ترین دلیلی که برای عدم مقابله ارتش با دشمنان ذکر شده، سرکوبگر مردم بودنِ آن است و فاش شد که نظامیگری رضاخان تنها برای حفظ تاج‌وتخت، آن هم در برابر مردم خود و تنها برای مقابله با فشارهای داخلی شکل گرفته بود. با توجه به عملکرد ارتش در دوران رضاشاه می‌توان گفت که این نهاد بیشتر برای سرکوب مردم و شهروندان کشورمان تجهیز شده بود تا اینکه از آن بتوان در برابر دشمنان خارجی استفاده کرد. در واقع کارویژه ارتش بیش از آنکه ایجاد ارتشی نیرومند برای مقابله با حملات خارجی باشد، به دستگاهی برای سرکوب رقبای سیاسی رضاشاه و توده مردم تبدیل شده بود. 
شهدای شهریور 1320
در حملات متجاوزانه و وحشیانه و خونبارِ نیروهای بیگانه به شهرهای مختلف ایران در شهریور 1320، عده‌ای از هموطنان‌مان به شهادت رسیدند که مطابق آمار رسمی تعدادشان ۶۵۰ نفر بود.
۲۴ تن از افسران و درجه‌داران ارتش از شهدای شهریور 1320 هستند.با وجود آنکه در سوم شهریور 1320، ارکان نظامی کشور از هم پاشید و فرماندهان و نظامیان محل خدمت‌شان را ترک کردند، اما در میان آنها آزاد مردانی بودند که تعدادشان بسیار کم بود اما همین عده علی‌رغم آگاهی کامل از سرنوشت خونبار خود در میدان ماندند و با تمام قدرت تا آخرین قطره خون جنگیدند و شهادت را به زندگی در سایه اشغال متجاوزان ترجیح دادند. احتمالاً وطن دوستی و شجاعت و احساس مسئولیتِ ذاتیِ این قهرمانان ملی موجب گردید تا یک تنه و در مظلومیت و غریبی در برابر ابرقدرت‌های تا دندان مسلح مقاومت و ایستادگی کنند و سرافرازانه، سربلند و نامور گردند. 
شهریورماه سال گذشته برای نخستین‌بار، رسانه ارتش جمهوری اسلامی ایران اسامی و تصاویرِ ۲۴ تن از افسران و درجه‌داران ارتش را که در شهریور ۱۳۲۰ تا پای جان در مقابل قوای روس و انگلیس ایستادند، منتشر کرد. 
اسامی این قهرمانان ملی چنین است: شهیدان؛سرلشکر محمود امین، سروان ولی مکری‌نژاد، ستوان دوم عطاءالله مجتهدی، سروان حبیب‌الله مافی، سرگرد مصطفی گل سرخی، سروان علی اصغر مالک، ناخدا دوم حسن میلانی، ستوان یکم علی اصغر طوفان، دریادار غلامعلی بایندر، ناوبان حسن کهنمویی، ناوبان یکم یدالله بایندر، ناو سروان نصرالله نقدی، سرگرد داراب جهانسوزی، سرهنگ نصرالله پارسا، ستوان دوم احمد اقبالی، سروان احمد نهضتی، سروان محمد باقر بیضاوی، ناوبان یکم ابراهیم هریسچی، ستوان دوم مهدی فخری، سروان محمود ثنایی، ستوان دوم حسن وثوق، سروان شکرالله شعبانی، ناوبان یکم مهدی ریاضی و ستوان‌سوم محمدعلی سمیعی.
علاوه‌ بر ارتش، ژاندارمری ایران نیز شهدای گرامی و عزیزی در شهریور 1320 در مسیر مقابله با متجاوزان در پاسگاه‌های کشور داشته است که شهرت عظیمی دارند.
روایت‌ها و ماجراهای شگفت و غرورانگیزی از دلیری‌ها و دلاوری‌ها و حماسه‌آفرینی‌های برخی شهدای ارتش و ژاندارمری در شهریور 1320 در برابر دشمنان متجاوز و ماجراهای شهادت و پس از شهادت‌شان نقل شده است که برخی از آنها را مرور می‌کنیم. 
شهیدان بایندر، شیرمردان دریادل
وقتی متفقین بیطرفی ایران را نادیده گرفتند و چند ساعت بعد نیروهای شوروی از شمال و بریتانیایی‌ها از جنوب به ایران حمله کردند، برادران بایندر در آب‌های شمال و جنوب در برابر نیروهای دریایی دشمن تا پای جان ایستادند.
شهید یدالله بایندر برادر جوان‌تر که فرمانده ناوگان شمال بود، هسته اصلی مقاومت را در بندر انزلی علیه ارتش سرخ تشکیل داد و شهید غلامعلی بایندر برادر بزرگ‌تر هم فرماندهی مقاومت در جنوب را به‌عهده گرفت و هر دو برادر در خط مقدم حضور یافته و فرماندهی میدانی انجام دادند و قهرمانانه به شهادت رسیدند.
شهید غلامعلی بایندر 
الگوی استکبارستیزی و استعمارستیزی
دریابان غلامعلی بایندر، یکی از پنج فرزند مرحوم علی‌اکبرخان پدر سه شهید و از سران طایفه بایندر بیجار گروس است که خانواده‌اش از تیره ترکان آق قویونلو (بایندریان) بودند. وی در سال ۱۲۷۷ در تهران متولد شد و تحصیلات متوسطه خود را در مدرسه دارالفنون به پایان رساند و در سال 1299 خورشیدی از مدرسه نظام مشیرالدوله با درجه ستوان دومی فارغ‌التحصیل شد.
شجاعت و رشادتش آن قدر زبانزد بود و در پی شجاعت مثال‌زدنی در نبرد با متجاوزان شوروی در شمال کشور و امن کردن مازندران، نشان ذوالفقار4 گرفت که بالاترین نشان ارتش ایران بود.
چند سالی را هم در دانشگاه جنگ فرانسه گذراند تا پس از بازگشت به ایران، فرماندهی هنگ توپخانه لشکر یک مرکز را بر عهده گیرد. پس از آن هم مأموریت آموزش نیروهای ارتش ایران برای تشکیل نیروی دریایی به بایندر سپرده شد و وی با حدود 
2 هزار سرباز به ایتالیا رفت و پس از پایان دوره آموزش و خرید ناوهای جنگی از ایتالیا، نیروی دریایی نوین ایران را در خلیج‌فارس پایه‌ریزی کرد.
سال 1315 بود که غلامعلی بایندر به درجه ناخدا یکم رسید. درجه‌ای که برای اولین بار یک نفر در ایران موفق به گرفتنش می‌شد و 4 سال بعد درجه دریادار یکمی روی شانه‌هایش نشست تا بالاترین مقام نیروی دریایی ارتش ایران شود.
دریادار بایندر به‌ زبان‌های‌ انگلیسی‌، فرانسه‌، ایتالیایی‌ و ترکی‌ تسلط داشت‌ و به‌ این‌ زبانها به‌ خوبی‌ تکلم‌ می‌کرد. وی‌ مردی‌ اهل‌ مطالعه‌ و تحقیق‌ و نویسنده‌ بود. در ایام‌ اقامتش‌ در جنوب‌ به‌ تحقیقات‌ و مطالعات‌ قابل‌ توجهی‌ درباره خلیج‌ فارس‌ دست‌ زد که‌ نتایج‌ برخی‌ از آنها را بعداً منتشر کرد.
آثار مکتوب‌ بایندر عبارتنداز: نقشه خلیج‌ فارس (تهران‌، ۱۳۱۰ش‌)، خلیج‌ فارس‌ (خرمشهر، ۱۳۱۷ش‌)، جغرافیای‌ خلیج‌ فارس‌ (تهران‌، ۱۳۱۹ش‌)، اصول‌ دریانوردی، آیین‌نامه‌های‌ توپخانه‌ در ۶ جلد، راهنمای‌ ناوی، مقالاتی‌ در مجله ارتش، دستور تیر توپخانه سبک‌، آیین‌نامه مشق‌ پای‌ توپ‌ کوهستانی.
غلامعلی بایندر چندین بار مقابل انگلیسی‌ها در خلیج‌فارس ایستاده بود و بار‌ها نیرو‌های نظامی بریتانیایی را مجبور به ترک مواضع خود کرده بود و حتی زمینه‌ساز خروج نیرو‌های نظامی انگلیسی از جزیره قشم بود و شخصاً پرچم نیرو‌های این کشور را در بندر باسعیدو پایین کشید که البته این اقدام با سرزنش وی در ارتش رضاخانی مواجه شد. در نهایت هم قشم به سرزمین اصلی ایران ملحق شد.
در شهریورماه 1320، فرمانده نیروی دریایی ارتش ایران، وقتی حمله یکپارچه ارتش متفقین از شمال و جنوب ایران را درجنگ جهانی دوم دید، میز فرماندهی را رها کرد و به خط اول جنگ رفت.
با حمله کشتی‌های انگلیسی به خلیج ‌فارس، غلامعلی بایندر علاوه‌ بر مسئولیت فرماندهی نیروی دریایی، به سمت فرماندهی کل منطقه جنوب خوزستان نیز منصوب شد و تیپ مستقل مرزی را نیز تحت امر داشت.
در ساعت 4 بامداد سوم شهریور 1320، با شنیدن صدای انفجار، به سرعت از منزل خارج و با استفاده از قایق موتوری و زیر آتش مسلسل نیروهای متجاوز، خود را به مقر فرماندهی رساند و پس از صدور دستورات لازم به افسران ستاد و فرماندهان به تلگراف‌خانه رفت و گزارش وقایع و هجوم نیروهای دشمن را به تهران و اهواز مخابره کرد. آنگاه با حضور در قرارگاه مرزی عده‌ای را مأمور مقاومت در برابر مهاجمان کرد و خود که مسلح به یک قبضه برنو بود، به همراه سروان ولی‌الله مکری‌نژاد معاون فرمانده گردان هنگ هشت توپخانه، با اتومبیل و از راه خشکی عازم خرمشهر شدند تا ستاد فرماندهی عملیات را در منطقه حفار که از لحاظ نظامی موقعیت مناسبی داشت و بیش از دو قبضه توپ 105 م.م و گروهی سرباز در آنجا مستقر بودند، تشکیل دهد. اما چند دقیقه‌ای بعد از حرکت با نیروهای انگلیسی مواجه و در حین مقاومت و جنگ و‌گریز با آنان با رگبار مسلسل متجاوزان در حوالی پاسگاهی در نزدیکی بی‌سیم خرمشهر به شهادت رسید.
مقبره شهید دریادار غلامعلی بایندر در پایگاه نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در خرمشهر قرار دارد.
شهید یدالله بایندر 
فرمانده نبرد با متجاوزان در شمال
یدالله بایندر هم مثل برادرش غلامعلی، با وجود سمت فرماندهی، در خط مقدم مقاومت علیه نیرو‌های متجاوز ایستاد و جانش را فدای وطن کرد.
پس از حمله متفقین به ایران در شهریور 1320، مقاومت جدی دیگر ارتش ایران در شمال صورت گرفت. در آن زمان، ناوسروان‌ یدالله‌ بایندر ‌ مسئولیت‌ کفالت‌ فرماندهی‌ نیروی‌ دریایی‌ در دریای‌ خزر را به عهده‌ داشت.
وی درصدد دفاع بر‌آمد و ابتدا از ستاد فرماندهی در تهران کسب تکلیف کرد. اما با وجود پاسخ مخابره‌شده مبنی بر پرهیز از درگیری به علت کمبود نیرو و عدم توان مقابله، یک‌تنه تدابیری دفاعی را اتخاذ کرد.
وی به همراه ناوی‌های جوان و با دست خالی، وقتی ستاد نیروی دریایی رشت از فرماندهان فراری خالی شده بود، جلوی بمب‌افکن‌های دشمن سینه سپر کرد و از شهر و میهنش دفاع کرد. وی با تنها ناو جنگی که در بندر انزلی وجود داشت، بعد از ۳ روز نبرد طاقت‌فرسا راه نفوذ از طریق دریا را روی ارتش شوروی مسدود کرد. سرانجام بعد از 3 روز مقاومت توسط هواپیماهای ارتش شوروی هدف قرار گرفت و به شهادت رسید. مزار شهید یدالله بایندر در بندر انزلی قرار دارد.
ستارگان و قهرمانانِ حماسه پل جلفا
سوم شهریور سال ۱۳۲۰، سه مرزبان غیور ایرانی به نامهای ژاندارم سرجوخه مصیب محمدی، سرباز سید محمد رایی‌هاشمی و سرباز عبدالله شهریاری جان و خون خود را با غیرت و مردانگی تقدیم وطن کردند. 
با توجه به موقعیت رود مرزی ارس، تنها راه عبور نیروهای ارتش شوروی در آن برهه زمانی، پل آهنی جلفا در نقطه صفر مرزی ایران و شوروی سابق و فعلی جمهوری آذربایجان بود و در همان مکان مقاومت تاریخی سه مرزبان ایرانی در دفاع از میهن در مرز جلفا به وقوع پیوست.
ساعت ۴ صبح روز سوم شهریورماه سال ۱۳۲۰ به سرجوخه ملک محمدی در پاسگاه مرزبانی جلفا در آذربایجان‌شرقی خبر می‌دهند که لشکری عظیم از ارتش سرخ شوروی به سوی مرز می‌آید و قصد دارد از پل آهنی گذشته و وارد کشور شود.
سرجوخه خبر را به تبریز مخابره می‌کند و از آنجا هم به تهران. از پایتخت دستور می‌آید که پادگان را تخلیه کنید و بدون هیچ مقاومتی اجازه ورود ارتش شوروی را بدهید. سرجوخه جسور خطاب به سربازانش می‌گوید: هرکسی می‌خواهد، برگردد. من این‌جا می‌مانم. می‌خواهم از کشور مقابل اجنبی‌ها دفاع کنم.
ملک محمدی همراه با سرباز عبدالله شهریاری، سیدمحمد رایی‌هاشمی و سرباز دیگری هم قسم می‌شوند و می‌مانند.
هنگامی که نخستین نفربر شوروی قصد عبور از پل آهنی را داشت، سرباز شهریاری به سوی راننده آن شلیک می‌کند و سرباز روس را از پای در می‌آورد. 
درگیری سنگینی بین نیروهای کاملاً مسلح ارتش شوروی و سرجوخه و ۳ سربازش در می‌گیرد. این درگیری ۴۸ ساعت به طول می‌انجامد و در نهایت سرجوخه محمدی همراه با دو سرباز دیگرش عبدالله شهریاری و سید محمد رایی‌هاشمی زیر آتش شدید توپخانه لشکر ۴۷ شوروی به شهادت می‌رسند. نفر چهارم برای رساندن خبر ورود لشکر ۴۷ به دستور سرجوخه ملک محمدی ساعتی پیش از شهادت همرزمانش به سوی تبریز می‌رود. 
سرلشکر نوویکف، فرمانده لشکر ۴۷ شوروی وقتی متوجه شد که سربازان ایرانی شهید شده‌اند، از پل آهنی عبور ‌کرد و وارد خاک ایران شد و وقتی فهمید ۴۸ ساعت است که تنها با ۳ سرباز جنگیده است، به نشانه احترام یکی از درجه‌هایش را از روی دوشش باز کرد و روی سینه سرجوخه محمدی گذاشت و از چوپانی خواست ۳ سرباز شجاع را به شیوه مسلمانان کنار پل آهنی دفن کند.
تدفین این ۳ سرباز به‌خاطر وطن‌دوستی‌شان با تشریفات نظامی از سوی لشکر ۴۷ ارتش دشمن صورت گرفت. بر روی سنگ آرامگاه هر سه نوشته شد: آرامگاه ژاندارم شهید... که در شهریور ماه ۱۳۲۰ در راه انجام وظیفه در مقابل مهاجمین ایستادگی و به شهادت رسیده است.
با تأسیس منطقه آزاد تجاری و صنعتی ارس، توجه جدی به میراث فرهنگی و مفاخر ملی در شهر مرزی جلفا سرعت گرفت و در همین رابطه یادمان شهدای شهریور ۱۳۲۰ توسط سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کشور، استانداری آذربایجان شرقی و منطقه آزاد ارس در نقطه صفر مرزی جمهوری اسلامی ایران و جمهوری خودمختار نخجوان پس از بازسازی کامل قبور سه شهید، احداث گردید.
شهید میرزا علی ایروانی، قهرمانی از منطقه قره‌بلاغ 
نظامیان شوروی پس ازعبور از مرز و پل جلفا، به پاسگاه قره‌بلاغ شهرستان جلفا می‌رسند و با یک مقاومت باورنکردنی دیگر مواجه می‌شوند. یک‌ سواره‌نظام هنگ خبر پیشروی قوای شوروی را به اطلاع افسران و سربازان مقیم پاسگاه می‌رساند ولی تلاشش برای منصرف کردن دو ژاندارم مستقر در پاسگاه به نام‌های میرزاعلی ایروانی و عبدالعلی نعمتی از مقاومت بی‌فایده است. میرزا علی به سواره نظام می‌گوید کاش به جای این خبر مقداری سلاح و تجهیزات می‌آوردی تا بتوانیم بیشتر مقاومت کنیم. سواره می‌رود و در افق ناپدید می‌شود.
ژنرال نویکف با هزار دستگاه‌تانک از جلفا عبور کرده و به سمت تبریز می‌رود و بخشی از نیروها راه خوی را در پیش می‌گیرند.
قوای نوویکف مرکب از لشکر هفتاد و ششم پیاده کوهستانی ارمنی، لشکر بیست و چهار سوار کوهستانی و چند واحد از لشکر ششم و پنجاه و چهارم‌تانک بود.
لحظه حساسی است؛ غرش ادوات نظامی ارتش متجاوز در دشت پیچیده، ولی در دل شیران مدافع وطن تأثیری ندارد.
اولین گلوله به سمت متجاوزان شلیک می‌شود. گلوله‌های دیگری از نقاط مختلف نیروهای ارتش شوروی را هدف قرار می‌دهند و این کار فرمانده دشمن را دچار خطای محاسباتی می‌کند و می‌پندارد که ده‌ها نفر پشت خاکریزها سنگر گرفته‌اند و تصمیم می‌گیرد این نیروها را محاصره کرده و ابتکار عمل را از دست‌شان بگیرد؛ لذا واحدهایی را مأمور می‌کند از سمت گلفرج و با گذر از دشت منجخلی، مدافعان را محاصره کنند. چند ساعتی گذشت و حلقه محاصره در حال تکمیل شدن بود. 
فرمانده لشکر ارتش شوروی مدتی با میرزاعلی مشغول مذاکره می‌شود و طبیعتاً در آن گفت‌و‌گو میرزاعلی را به تسلیم شدن و توقف مقاومت تشویق می‌کند. 
میرزاعلی دوباره به پاسگاه برگشته و به سمت متجاوزان شلیک می‌کند. با تنگ‌تر شدن حلقه محاصره و هجوم بی‌امان گلوله‌های دشمن، یکی از مدافعان زخمی می‌شود. میرزاعلی از دوستش می‌خواهد که بگریزد تا شاید نجاتی بیابد و سرباز زخمی می‌رود.
مهمات میرزاعلی در حال تمام شدن است و آرزو می‌کند که به اسارت درنیاید. دشمن به چند 10 متری میرزاعلی رسیده است که ناگهان تیری بر پیشانی میرزاعلی اصابت و وی را به آرزوی خود می‌رساند.
فرمانده ارتش شوروی بر پیکر میرزاعلی حاضر شده و ادای احترام نظامی می‌کند و دستور می‌دهد اهالی قره‌بلاغ را خبر کنند تا میرزاعلی را به قاعده مسلمین کفن و دفن کنند. فرستاده فرمانده ارتش وارد قره‌بلاغ شده و از ریش سفیدان می‌خواهد بیایند و میرزاعلی را به خاک بسپارند و بدین ترتیب شهید میرزاعلی ایروانی در پاسگاه محل خدمت خود برای همیشه در آغوش وطن قرار می‌گیرد.