md.appm50.ir

کد خبر: ۲۹۵۳۱۴
تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱۴۰۳ - ۲۱:۵۸
جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر- ۳۸

معرفی «آرتور کستلر» با توزیع کتاب ضد کمونیستی «ظلمت در نیمروز»

 
 
 
فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
یکی از مهم‌ترین مشاورین اولیه بخش اطلاعات و تحقیقات، نویسنده مجارستانی‌الاصل آرتور کستلر بود. بخش اطلاعات تحقیقات بر اهمیت استفاده از افراد و سازمان‌هایی که به رسم چپ‌ها، سیاست های خود را در تقابل با قدرت مرکزی تعریف می کردند، واقف شد و آغوش خود را به روی آنان گشود[و رواق منظر چشم خود را آشیانه ای برای فرود چپ‌ها قرار داد و بر جذب آنان همت گمارد]. هدف از چنین استقبالی دو چیز بود: اول، نزدیک شدن به گروه‌های «سوسیالیستی» به منظور رصد فعالیت های آنان؛ دوم، کمرنگ کردن اثر این گروه ها با نفوذ به درون مجموعه آنها و یا کشاندن آن ها به انجمن های موازی کمتر رادیکال.
کستلر خودش به زودی از پروپاگاندای بخش اطلاعات و ارتباطات بهره جست. کستلر با نوشتن کتاب  ظلمت در نیمروز که توصیفی از نظام ظلمانی شوروی بود، خود را به عنوان یک ضد کمونیست مطرح کرد، اثری که در سایه حمایت و نظارت او در سراسر آلمان پخش شد. در قراردادی که بین او و  هَمیش همیلتُن1 مدیر انتشارات هَمیش همیلتُن، شخصی که از نزدیک با اطلاعات ارتباط داشت، منعقد شد؛ 50 هزار نسخه [از این کتاب] توسط وزارت امور خارجه خریداری و توزیع گردید. از قضا در همان حال، «حزب کمونیست فرانسه دستور داد همه نُسَخ کتاب را فورا خریداری کنند و آنها در همه حال خریداری شدند و هیچ دلیلی برای توقف چاپ آنها وجود نداشت، بنابراین بدین طریق، یعنی با بودجه حزب کمونیست، کستلر ثروت نامحدودی به جیب زد».
کستلر فقط در مقام مشاور جنگ تبلیغاتی وزارت خارجه نبود. در فوریه 1948 او تصمیم گرفت سفرهایی به منظور سخنرانی در اقصی نقاط [آمریکا] صورت دهد. او در ماه مارس با ویلیام «وایلد بیل» دونُوان در شهر نیویورک، در منزل ژنرال و در [محله] ساتن پلِیس2، دیدار کرد. آنها هر دو از متصدیان سرویس اطلاعاتی آمریکا OSS در زمان جنگ بودند. دونُوان اخیرا نیز به عنوان یکی از معماران ارشد سازمان تازه‌تاسیس سیا، در حلقه اول نخبگان اطلاعاتی و سیاست خارجی [آمریکا] قرار داشت. او در تمامی عمرش یک ضدکمونیست بود و تا لحظه مرگش در سال 1959 گوش به زنگ بود [که مبادا روس ها برسند]، او در پایان عمرش به بیماری زوال عقل دچار شد و در بیمارستانی در تایوان تحت درمان قرار داشت که [در همان حین] از پنجره [بیمارستان] سیاهیِ لشکر روسیه را مشاهده کرد! که با رژه از پل خیابان 29 به سمت منهتن حرکت می کنند. 
کستلر که قبلا یکی از مغزهای متفکر موزنبرگ تراست بود، بهتر از هر کسی می‌دانست که ماشین تبلیغاتی شوروی چگونه از درون کار می کند. اندکی قبل از عزیمت به آمریکا، کستلر با آندره مالرو و چیپ بولِن سفیر جدید ایالات متحده در فرانسه، دیدار کرد. هدف از این دیدار پیدا کردن بهترین راه حل برای مقابله با تهاجم «صلح» [(تهاجم نرم)] شوروی بود. کستلر زمانی که با کشتی به سمت آمریکا حرکت کرد، به طور اتفاقی جان فاستر دالِس، برادر آلِن دالس وزیر امور خارجه آینده آمریکا، را دید و هر دو درباره همین موضوع به بحث و گفت‌وگو پرداختند. 
اکنون کستلر با ویلیام دونُوان درباره چگونگی مقابله با پروپاگاندای شوروی به گفت و گو می‌نشست. کستلر در خاطرات خود می‌نویسد: آنها «درباره ضرورت جنگ روانی صحبت کردند» و اضافه می‌کند که دونُوان «مغز درجه یکی داشت». اهمیت این دیدار نباید دست‌کم گرفته شود.
آرتور کستلر در یک خانواده طبقه متوسط متولد شد، او در اوایل 1930 به حزب کمونیست ملحق شد. بعدها نوشت خواندن [نوشته‌های] مارکس و انگلس «برای من به مثابه سرکشیدن باده آزادی بود که به یکباره مرا سرمست کرد و سر کیف آورد». در سال ۱۹۳۲ او به روسیه رفت و با حمایت مالی کمونیست اینترنشنال3 کتابی با عنوان از شب‌های سفید و روزهای قرمز نوشت. این کتاب بخشی از جریان پروپاگاندا بود. او در روسیه دیوانه‌وار عاشق کارمندی به اسم ناتاشا اسمیرنُوا4 شد و یک یا دو هفته را با وی گذراند، سپس به خاطر یک موضوع کوچک به او برچسب پلیس مخفی بودن زد. دیگر از وی خبری نشد. 
بعد از پیروزی هیتلر در آلمان، کستلر به جمع تبعیدی‌های آلمانی در پاریس پیوست. در آنجا وارد همکاری با ویلی موزنبرگ گردید. در سال 1936، احتمالا به خاطر جاسوسی برای موزنبرگ، به اسپانیا رفت و به عنوان زندانی سیاسی بازداشت شد اما با پیگیری‌های فراوان همسر اولش، دوروتی آشِر، دولت بریتانیا دخالت کرد و او را نجات داد. 
در سال 1938 از حزب کمونیست استعفا داد، زیرا دستگیری‌های دسته جمعی و محاکمه‌های علنی استالین [برای درس عبرت مخالفان] موجب انزجار و تکدر خاطر او شده بود. اما همچنان به دستیابی به آرمان شهر بُلشِویک معتقد بود. ولی هنگامی که پرچم سواستیکا5 ([صلیب شکسته]) به افتخار ورود ریبنتروپ [وزیر امور خارجه آلمان] در فرودگاه مسکو برای عقد پیمان هیتلر- استالین برافراشته شد و گروه ارتش سرخ شروع به خواندن سرود هورست وِسِل (سرود رسمی حزب نازی و سرود دوم آلمان هیتلری) کرد، به کلی اعتقاد به کمونیسم را کنار گذاشت.
پانوشت‌ها:
1- Hamish Hamilton
2- Sutton Place
3- Communist International
4- Nadeshda Smirnova
5- swastika