md.appm50.ir

کد خبر: ۲۹۵۷۵۸
تاریخ انتشار : ۲۸ شهريور ۱۴۰۳ - ۲۰:۱۹

رفتار خانوادگی پیامبر رحمت(ص)

 
 
اگر رهبران جوامع بشری بخواهند مردم را به خیر و صلاح دعوت کنند و خوشبختی آنان را بیان کنند و تأثیر گفته‌هایشان زیاد باشد، باید گفته‌ها و راهنمایی‌های خود را از خویش و خانواده خود شروع کنند و به آن عمل نمایند تا در جوامع بشری جا بیفتد و ماندگار شود و عمل به آنها مایه سعادت جامعه شود و هیچ کس نتواند خرده بگیرد.
تدبیر پیامبر درباره همکاری دختر و دامادش 
در زندگی
پیامبر گرامی اسلام (ص) که به دخترش حضرت زهرا(س) درباره همکاری با شوهرش علی(ع) توصیه‌ها و رهنمودهایی کرده است که از منظر اشخاص عادی و حتی بزرگان و ثروتمندان و مقامات آن روز دور از انتظار بوده است. در صورتی که آن روز هم کسانی که دستشان به دهانشان می‌رسید، برای دخترانشان کنیز و نوکر می‌گرفتند‌،ولی حضرت فاطمه با آن عظمتش و عظمت پدر بزرگوارش، پیامبر او را دعوت به همکاری با شوهرش می‌کند و کارهای داخل خانه و بیرون خانه را بین آنها تقسیم می‌کند. 
امام صادق‌(ع) از پدر بزرگوارش امام باقر(ع) نقل کرده است که فرمود: علی‌(ع) و فاطمه (س) برای نظر خواهی درباره تقسیم کارهای خود نزد پیامبر خدا رفتند. ایشان این‌گونه قضاوت کرد که کارهای داخل خانه را فاطمه انجام دهد و کارهای بیرون خانه را علی. همچنین نقل شده است که پیامبر (ص) به حجره فاطمه (س) وارد شد دید او همراه علی‌(ع) مشغول دستاس کردن است. فرمود: جای کدام یک از شما را بگیرم؟ علی‌(ع) گفت: جای فاطمه را چون او خسته شده است. پس فاطمه برخاست و پیامبر همراه علی به دستاس کردن پرداخت (۱) و آنان را دلداری داد.
امام صادق‌(ع) می‌فرماید: پیامبر خدا بر فاطمه (س) 
وارد شد دید جامه‌ای بافته شده از پشم شتر بر تن دارد و مشغول دستاس کردن و شیر دادن به کودک خود است. 
با دیدن او (در این وضع) اشک از دیدگان پیامبر خدا(ص) جاری شد وفرمود: دختر عزیزم با (تحمل) تلخی دنیا به سوی شیرینی آخرت بشتاب، چرا که خداوند این آیه را بر من فرو فرستاد: ولسوف يعطيك ربك فترضى، یزودی پروردگارت به تو چندان عطا می‌کند که خشنود شوی (۲) 
البته اکثر مفسران این آیه را به شفاعت تفسیر کرده‌اند که منافات با دیگرعطایای الهی ندارد زیرا که شفاعت هم یکی از عطایای الهی است.
 از امام باقر‌(ع) نقل شده است که وقتی 
امیرمؤمنان علی‌(ع) پس از آنکه از زیادی کار خسته و کوفته شده بود به همراه فاطمه زهرا (س) خدمت پیامبر رسیدند و عرض کردند: اسیرانی را خدا در اختیار شما گذاشته است، پس برای ما هم خادمی عطا کنید، پیامبر خطاب به حضرت زهرا(س) فرمود: (به جای آن) می‌گویی:خدایا!‌ ای پروردگار هفت آسمان و ‌ای پروردگار عرش بزرگ!‌ای پروردگار ما و پروردگار همه موجودات! ‌ای فرو فرستنده تورات و انجیل و قرآن! ای شکافنده دانه و هسته! به تو پناه می‌برم از گزند هر چیزی که زمام اختیارش به دست تو است. خدایا تو اولینی و چیزی پیش از تو نبوده و تو آخرینی و چیزی پس از تو نیست و تو آشکاری و چیزی آشکارتر از تو نیست و تو پنهانی و چیزی نهانتر از تو نیست. بدهی مرا ادا کن و مرا به جای ناداری، دارا بگردان.(۳)
توصیه پیامبر به دوری از تجمل گرایی
یکی از توصیه‌ها و سفارش‌هایی که پیامبر رحمت (ص) روی آن تأکید داشت و پیش از همه در مورد خانواده خود سفارش می‌کرد، دوری از تجمل در زندگی بود. 
با اینکه زندگی علی‌(ع) و حضرت زهرا(س) با حداقل امکانات آن زمان می‌چرخید، اما پیامبر گرامی اسلام (ص) باز همیشه آنان را به ساده زیستی و زندگی بدون تشریفات دعوت 
می‌کردند.
از امام باقر و امام صادق‌(ع) نقل شده است: در شبی که فاطمه (س) به خانه علی‌(ع) قدم گذاشت، بستر آن دو، یک عدد پوست قوچ بود که وقتی می‌خواستند بخوابند، آن را به طرف پشم‌هایش پهن می‌کردند و روی آن می‌خوابیدند. بالش آن دو هم پوستی دباغی و پرشده از پوست درخت خرما بود.
 همچنین نقل شده است که علی‌(ع) وقتی با فاطمه ازدواج کرد، اتاق را با ماسه فرش کرد و یک‌قطعه چوب هم برای آویختن مشک آب نصب کردند که آن را با عبایی پوشاند.(4)
 اسماء بنت عمیس می‌گوید: خدمت فاطمه (س) بودم که پیامبر خدا(ص) به خانه دخترش فاطمه وارد شد در حالی که در گردن فاطمه گردنبندی از نقره بود که آن را علی‌(ع) از سهم خود از غنایم خریده بود. پیامبر فرمود:‌ای فاطمه، آیا مردم نمی‌گویند که دختر محمد لباس و زینت حکام جور را پوشیده است؟ فاطمه بلافاصله آن را در آورد‌، مدتی نپایید گدایی آمد آن را به گدا داد. پیامبر خوشحال شد و فرمود:‌ ای فاطمه تو از من هستی. سپس فرمود: خشم خدا و خشم من، سخت است برکسی که خون مرا بریزد و با آزردن خانواده‌ام‌، مرا بیازارد.(5) همچنین از غلام آزاد شده پیامبر یعنی ثوبان نقل شده است که پیامبر (س) هرگاه می‌خواست به سفر برود‌، فاطمه آخرین عضو خانواده‌اش بود که به دیدارش می‌رفت (برای خدا حافظی) و چون بر می‌گشت، اولین کسی که به دیدارش می‌رفت، فاطمه (س) بود. 
روزی در بازگشت از یکی از غزواتش دید فاطمه بر در خانه‌اش پلاسی یا پرده‌ای (خیبریه) آویزان کرده و دستبند نقره در دستان حسن و حسین‌(ع) کرده است، وارد خانه نشد. فاطمه حدس زد که پیامبر با دیدن این چیزها به خانه او نرفته است. از این رو پرده را برکند و دستبندها را از دستان کودکانش در آورد. حسن و حسین‌گریه کنان پیش پیامبر رفتند. پیامبر آن دستبندها را از آنها گرفت و فرمود: ای ثوبان، اینها را برای خاندان فلانی(در مدینه) ببر. اینان اهل بیت من هستند و من خوش ندارم که در زندگی دنیایشان از لذت‌ها بهره مند شوند.‌ای ثوبان، برای فاطمه یک گردنبند ساده و معمولی(آن روز ) و دو دستبند عاج خریداری كن.(6)
در صورتی که بعضی از اصحاب حاضر بودند هست و نیستشان را فدای پیامبر و فاطمه و علی‌(ع) کنند و حاضر نبودند خانواده پیامبر در مضیفه باشند و زندگی‌شان کمتر از دیگران باشد ولی باز هم پیامبر آنان را دعوت به دوری از تجمل می‌کرد.
امام باقر(ع) فرمود: هنگامی که به مدینه آمد و علی‌(ع) با فاطمه (س) ازدواج کرد و خواست که او را به خانه خود ببرد، پیامبر به علی‌(ع) فرمود: منزلی پیدا کن. او در جست‌وجوی منزلی برآمد و اندکی دورتر از منزل پیامبر منزلی گرفت و عروسی کرد و فاطمه را به آنجا برد. پیامبر نزد فاطمه آمد و فرمود: «می‌خواهم تو را نزدیک‌تر به خودم بیاورم. فاطمه به پیامبر عرض کرد: پس با حارثة‌بن‌نعمان صحبت کنید که خانه‌اش را به من بدهد.
پیامبر فرمود: حارثه، آن‌قدر به خاطر ما نقل مکان کرده است که دیگر از او خجالت می‌کشم.
این خبر به گوش حارثه رسید، او خانه‌اش را خالی کرد و نزد پیامبر آمد و عرضه داشت:‌ای پیامبر خدا! شنیده‌ام که می‌خواهید فاطمه را به کنار خانه خود بیاورید. این منزلهای من نزدیک‌ترین خانه‌های بنی نجار به شما است. خودم و اموالم از آن خدا و پیامبر او است، به خدا سوگند‌،-‌ای پیامبر خدا- آن مالی را که از من می‌گیرید، نزد من دوست داشتنی‌تر از اموالی است که نمی‌گیرید. پیامبر خدا (ص) فرمود: راست می‌گویی خدا به تو برکت دهد. پس پیامبر فاطمه را به خانه حارثه منتقل کرد.(۷)
______________________
1. مجلسی، بحار الانوار، ج 4۳، ص ۸۱، ح۱ و ص 50، ح47؛ ابن ابی شیبه، المصنف، ج ۷، ص 8 ح ۲۸؛ متقی هندی، کنز العمال، ج ۱۵، ص 341.
2. ضحي، آيه6؛ طبرسی، مجمع البيان؛ علامه طباطبائی، المیزان؛ آیت‌الله مکارم، تفسیر نمونه؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۳، ص ۳۴۲.
3. مجلسی، بحار الانوار، ج 95 ص ۲۹۷.
4. طبرسی، مکارم الاخلاق، ج ۱، ص ۲۸۵.
5. صدوق، عيون أخبار الرضا‌، ج ۲، ص ۲۷، ح ۱۱و ص 44 ح ۱۶۱.
6. مجلسي، بحار الانوار، ج 4۳، ص ۸۹، ح ۱۰؛ متقی هندی، کنز العمال‌، ج ۳، ص ۲۰۳.
7. ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج ۸، ص ۱۶۶.
از: مکتب اسلام، شماره 11